-
شهیدِ علم
شهید رضایینژاد، شهید علم، شهید هستهای آنچنان رتبهی علمی دارد که دشمن احساس میکند وجود این آدم برای جمهوری اسلامی مایهی ترقّی و تعالی است و باید او را از بین ببرند. میآیند جلوی همسر و دختر خردسالش او را شهید میکنند. این دانشمند جوان دورهی کودکیاش را در همین بمبارانها و در همین شرایط سخت در ایلام گذرانده؛ یعنی فشار دشمن و فشار جنگ نتوانسته از بُروز استعدادهای این مردم چیزی کم کند؛ این خیلی مهم است. امثال این شهید رضایینژاد عزیز که مقامات علمی دارند، مقامات معنوی هم دارند؛ دلیلش هم خود شهادت است. کسی که این رتبهی شهادت به او داده شد، یک مقدّماتی در باطن انسان، در عمل انسان لازم دارد که بدون آن به انسان نمیدهند این رتبه را؛ و این جوان دانشمند این مقام معنوی را داشت که شهید شد. بدون آن نمیشد شهید بشود.1400/08/30
-
انتشار به مناسبت شهادت سرلشکر خلبان عباس دوران
حضور حضرت رهبر معظم انقلاب بر سر مزار شهید بزرگوار. 1387/02/14
-
قصههای خوب
من خودم را از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخشی مدیون این مرد (آقای آذریزدی) و کتاب این مرد میدانم. آن وقتی که کتاب ایشان «قصههای خوب برای بچههای خوب» درآمد بچههای ما داشتند به دوران نزدیک بلوغ میرسیدند. دوره هم دورهی طاغوت بود و همهی عوامل در جهت گمراهسازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانها پخش میشد؛ اما برای بچههای کوچک، دستمان خالی بود تا اینکه کتاب ایشان را من پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، همان چیزی است که من دنبالش میگردم. رفتم برای فرزندانم خریدم. در شعاع ارتباطات فامیلی و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندی داشتند که مناسب بود با این قضیه، این کتاب ایشان را معرفی کردم. 1386/10/15
-
برگی از خاطرات
جاوید نشان
سردار عالیمقام، جاویدنشان، آقای حاج احمد متوسلیان که من از نزدیک این مرد برجسته را میشناختم و کار او، روحیهی او و تلاش او را دیدهام. او یکی از برجستگان دفاع مقدس بود. به نظر من بخصوص شما جوانهای عزیز، شرح حال این برجستگان را که خیلی درسها به ما میآموزد، بخوانید؛ خصوصاً در آن بخشی که مربوط به عملیات این سردار عزیز هست. سال 59 با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه نمونههای مختلفی از آن وجود دارد که یکی از آنها همین حاج احمد متوسلیان و امثال اینها بودند که بلند شدند رفتند منطقهی غرب در کردستان، در عین غربت و در تنهایی، بیسلاحی و با حضور فعال دشمن و بمباران دائمی دشمن، این مخلصترین نیروها در آنجا کارهای بزرگی را انجام دادند. 1387/09/24
-
پیرمرد باصفا
مرحوم آیتاللّٰه صدوقی عالم بزرگوار و یکی از پیشاهنگان انقلاب و یار صمیمیِ دیرین امام امّت و زبان گویای انقلاب و شخصیّت برجسته و ممتازی بود که حقّاً یکی از پشتوانههای باارزش انقلاب ما محسوب میشد. شهادت ایشان که سومین شهید محراب در زمان ما بودند، خباثت و دنائت دشمن را نشان داد. دشمنهای ما آنچنان کسانی هستند که با مرد خدا و دین، با پیرمرد نورانی و باصفا و با انسان پاکباختهای مثل این بزرگوار، آنچنان کینهتوزانه برخورد میکنند که نظیر آن را انسان جز در رفتار بدکارترین خلق خدا در طول تاریخ، مشاهده نمیکند. 11/04/1368
-
مرجع تقلید انقلابی
بخشی از پیام تسلیت رهبر معظّم انقلاب در پی رحلت مرجع عالیقدر آیتاللّٰه فاضل لنکرانی: «حوزهی علمیه یکی از استوانههای علمی و تحقیقی و یکی از استادان برجستهی خود و ملت ایران یکی از مراجع تقلید انقلابی و بیدار و پرتحرک خود را از دست داد. ایشان در سالهای طولانیِ دوران اختناق، در شمار برجستگانی از حوزهی علمیهی قم بودند که در میدانهای گوناگون مبارزات حضور داشته و رنج تبعید را به جان خریدند، و پس از پیروزی انقلاب از جملهی روحانیون نامداری بودند که نقشهای مهمی در همهی موارد حساس ایفاء نمودند. رحمت خدا بر ایشان باد.» 1386/03/26
-
یار همیشگی
مرحوم آقای حمید سبزواری در طول این سالهای متمادی یار همیشگی محفل ما بود. در مورد مرحوم حمید، اوّلاً ایشان قریحهی شعریاش خیلی خوب بود؛ واقعاً شاعر بود؛ یعنی شاعر بالذّات بود، متصنّع نبود. ثانیاً تسلط بر انواع شعر داشت، تسلط بر گسترهی واژگانی داشت، یعنی واژگان وسیعی در اختیارش بود، تنوّع در شعر داشت، بهروز بود. بنده از همان ماههای اول انقلاب با آقای حمید آشنا شدم و مراودهی ادبی و شعری با ایشان پیدا کردیم در آن گرفتاریها و اشتغالات عجیب و غریب آن روزِ ما؛ او یک دریچهای بود که یک هوای آزادی را به ما میرساند و بنده مغتنم میشمردم. 1395/03/31
-
برگی از خاطرات
بدون توقف
یکی از خصوصیات امام رضواناللَّه علیه که زمان حیات ایشان هم به این نکته توجه داشتم و بعد از رحلت آن بزرگوار هم بارها گفتهام، این بود که ایشان، سنّت ایستایی انسان در یک سنین را به هم زدند؛ یعنی خدای متعال، این سنّت را در وجود ایشان به هم زد. انسان، رشد و جوشش و پیشرفت و توقّفی دارد. انسان در یک زمان -چهل، پنجاه، شصت یا هفتاد سالگی- متوقّف میشود. خدای متعال، این سنّت را در وجود امام به هم زد. ایشان توقّف نداشتند. واقعاً این نکتهی عجیبی است. او مردی است که در سنین قریب هشتاد سالگی، وارد قلمرو ادارهی کشور و سیاست عملی شد. قبل از آن هر چه بود، فکر و تئوری و حرفزدن بود. بعضی افراد، این گونه فعالیتها را از جوانی تجربه میکنند؛ ولی ایشان تازه در سنین نزدیک هشتاد سالگی شروع کردند. 74/12/4
-
انتشار به مناسبت سالروز استقلال کامل آفریقای جنوبی
حامی مظلوم آیتالله خامنهای در دورهی اول ریاستجمهوری به کشورهای سوریه، لیبی و الجزایر و در دورهی دوم به کشورهای پاکستان، تانزانیا، زیمبابوه، آنگولا، موزامبیک، یوگوسلاوی، رومانی، چین و کرهی شمالی سفر کردند. ایشان در گزارش خود به مردم دربارهی سفر به آفریقا گفتند که در این قارّه علاوه بر پیگیری هدف تحکیم روابط، پیام جمهوری اسلامی مبنی بر حمایت قاطع از مبارزه با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی نیز به گوش مردم منطقه رسانده شد: «ما البتّه به وسیلهی بیانیّه و موضعگیری در سازمانهای بینالمللی و نامهنگاری و فرستادن پیک و پیام اعلام نظر خودمان و موضع خودمان را کرده بودیم، اما لازم بود که بیش از این اعلام موضع بشود و این سفر این کار را انجام میداد که بنده به عنوان نمایندهی ملت ایران و بهعنوان رئیس شورایعالی دفاع یک کشور در حال جنگ، در موقعیت حساس، بهعنوان سفیر انقلاب بروم در پشت مرزها و دیوارهای کشور مظلوم آفریقای جنوبی و آنجا نه یک بار، نه دو بار، بارها فریاد بزنم و بگویم ملّت ایران در کنار مبارزین آفریقای جنوبی که مظلومند قرار دارد و ما با تمام وجود از آنها دفاع میکنیم و حمایت میکنیم.»( بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران، 4/11/1364)
-
برگی از خاطرات
زیارت قبول
سال 58 تنها باری است که آیتالله خامنهای به سفر حج مشرّف شدهاند. سالها بعد ایشان پس از مطالعهی کتاب «سفر به قبله» که سفرنامهی حج هدایتالله بهبودی است، دلنوشتهای در حال و هوای دلتنگی زیارت خانهی خدا به یادگار گذاشتند: «این کتاب مرا باز در شور و حال حسرتآلود زیارت خانهی خدا و حرم رسولالله(ص) فرو برد. تا به یاد دارم از سالهای دور جوانی هرگز دل خود را از آتش این اشتیاق، رها نیافتهام. اما حتی در دوران سیاه اختناق که هر روحانی بامعرفت و بیمعرفتی، آسان میتوانست در خط حج قرار بگیرد و من نمیتوانستم! یا بهتر بگویم: هیچ رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، جرأت نمیکرد نام مرا در فهرست حاجیهای خود -چه رسد به عنوان روحانی کاروان- بگذارد. بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از امید زیارت کعبه و بوسه زدن بر جای پای پیامبر(ص) در مکه و مدینه، خالی نمانده بود. و این امید، اگرچه با حج ده روزهی سال 58 که به فضل شهید محلاتی قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزندهتر و مشتعلتر شد... تنها تسلّی به خواندن اینگونه سفرنامهها یا شنیدن آنها است که خود بازافزایندهی شوق نیز هست. این کتاب، شیرین، موجز، با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زیارت قبول؛ عزیز نویسنده! زیارت قبول 70/12/10»
-
برگی از خاطرات
مسیح کردستان
من شهید بروجردی را از اوایل پیروزی انقلاب شناختم. اواسط سال 1358 شورای انقلاب مرا مأمور کرد که بروم کارهای سپاه را به عهده بگیرم. کسانی که در سپاه بودند، به من مراجعه کردند و گفتند خوب است که شهید بروجردی را بگذارید منطقه غرب کشور. موافقت کردم و شهید بروجردی را فرستادیم آنجا. یادم میآید در سالهای 60 و 61 بود که حضور ضد انقلاب در منطقه غرب کشور، یک حضور بسیار فعالی شده بود. از طرف عراق تغذیه میشدند، هم تغذیهی مالی و هم تغذیهی تبلیغاتی و هم تغذیهی تسلیحاتی. مرحوم شهید بروجردی در این زمینهها بسیار فعال بود. یکبار در سال 59 یا اوایل 60 رفتم منطقه غرب، ایشان آن وقت در باختران بود و از نزدیک شاهد کار او بودم. اما چیزی که من از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به تنها چیزی که فکر میکند، مسئولیت و وظیفه است. من تصور میکنم روحیهی آرامش و نداشتن حالت ستیزهجویی با دوستان و گذشت و حلم در مقابل کسانی که تعارضهای کاری با او داشتند، نشانهی آن روح عرفانی شهید بود. 1366/7/15
-
سالروز پایان سفر ده روزه حضرت آیتالله خامنهای به کشورهای چین و کره شمالی
آیت الله خامنهای در اواخر دورهی دوم ریاست جمهوری و در اردیبهشت 1368 به کشورهای چین و کره شمالی سفر کردند. این سفرها با توجه به شرایط خاص ایران چند ماه بعد از پایان جنگ تحمیلی، بازتابهای گستردهای در رسانههای جهان داشت. حاج احمد خمینی تعریف میکند در آن دوران با توجه به شرایط جسمانی امام در اتاق ایشان یک زنگ تعبیه کرده بودند و همواره گوش به زنگ بودند تا هرگاه امام نیاز به حضور پزشک داشتند، با فشار دادن زنگ، حاج احمدآقا را خبر کنند. یک روز ساعت 7 غروب، صدای زنگ از اتاق امام به گوش رسید. حاج احمدآقا نگران شد و فکر کرد که امام سکته کردهاند. اما وقتی سراسیمه به اتاق امام رسید، دید امام نشستهاند و هر دو دست را جلوی زانوهایشان گرفتهاند و نگاهشان به سمت تلویزیون است. در صفحه تلویزیون، تصویر سخنرانی آیت الله خامنهای در اجلاسیهی بزرگ کره شمالی در حال پخش بود. امام گفتند: «نگذارید دیر شود. چند بار من به شما و آقای هاشمی گفتم مطرح کنید آقای خامنهای را در مجلس خبرگان. این عظمت را آدم میبیند کیف میکند.»
-
برگی از خاطرات
بقعهی مبارک
آیتالله خامنهای همواره مقیدند که در سفرهای رسمی و غیررسمی به قم، برای زیارت به حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها بروند. سالها پیش ایشان در دفتر یادبود حرم مطهر حضرت معصومه سلاماللهعلیها یادداشتی به یادگار گذاشتهاند: «السّلام علیکم یا أهلَ بَیتِ النّبوة و مَوضِعِ الرّسالَة، السّلام عَلَیکِ یا قُرّةَ عَین آلِ الرّسُولِ (صلواتاللهعلیهوآلهوسلّم) حقّ بزرگِ این سرچشمهی نور و هدایت که یکی از ثمرات آن، تشکیل حوزهی علمیهی عظیمالشأن در سایهی این بقعهی مبارک است، چنان عظیم است که زبان و قلمِ چون من حقیر و ناتوانی را رساییِ بیان آن نیست. خداوند شما و همهی متمسکین به ذیل ولایت رفیعهی اهل بیت وحی و فضیلت را موفق به أدای این وظائف بدارد. اینک حرم مطهّر و بیوتات مطهّرهی اطراف آن، بحمدالله از وضع شایستهتری نسبت به گذشته برخوردار است و وسعت و نظافت و ابهت و انتظامی بیش از گذشته دارد. این رشتهی بهسازی باید انشاءالله ادامه یابد و بهموازات آن صفا بخشیدن به فضای معنوی و روحی و امکان انتفاع از هدایت الهی در این مکان مقدس نیز باید مورد توجه و اهتمام باشد. خداوند روح مقدس امام بزرگوار را که روحی در همهی تلاشهای گذشتگان دمید، به عالیترین درجات نائل فرماید و شما آقایان عزیز را حفظ کند. سیّدعلی خامنهای ۷۲/۷/۳»
-
برگی از خاطرات
ماموریت شنها
«جوان دانشجوی ما با شجاعت سفارتخانهی آمریکا را تسخیر کرد؛ کسانی را که آنجا بودند، زندانی کرد. آمریکای با آن هیمنه و با آن عظمت، ناگهان در چشم ملتها فروکش کرد. کار به جایی رسید که رئیس جمهور آمریکا برای نجات این گروگانها دست به حملهی نظامیِ پنهانی و شبانه به ایران زد. جاسوسانشان را در اینجا بسیج کردند، مقدمات فراوانی فراهم کردند، با هلیکوپتر و هواپیما حمله کردند، آمدند که طبس پیاده شوند و از آنجا بیایند و به خیال خودشان گروگانها را خلاص کنند و ببرند؛ که آن ماجرای معروف طبس اتفاق افتاد، خدای متعال آبروی اینها را برد، هواپیماها و هلیکوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همان طبس برگردند و بروند.» ۸۹/۰۸/۱۲
-
برگی از خاطرات
عید بزرگ
عید بزرگ خدای متعال در پایان این ماه که ماه عبادت است روزی را قرار داده است که روز عید باشد، روز اجتماع باشد، برادران مسلمان به هم تهنیت بگویند؛ موفقیّتهای ماه رمضان را قدر بدانند؛ میان خود و خدا محاسبه کنند؛ آنچه را که در این ماه شریف ذخیره آنها شده است، برای خودشان حفظ کنند. آن روز، روز عید فطر است. لذا روز عید فطر هم اگرچه عید است؛ اما روز عبادت و توسل و تذکر و تقرب به خداست. این روز را قدر بدانید؛ ذخیره تقوا را مغتنم بشمارید و عید فطر را بزرگ بدانید. امروز در قنوت نماز، نُه مرتبه به خدا عرض کردید: «اللّهم انی اسألک خیر ما سألک منه عبادک الصّالحون؛ یعنی بهترین چیزی را که بندگان صالح خدا از او طلب میکنند، به ما عطا کن. «و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون»؛ و از آنچه که بندگان مخلص خدا، به خدا پناه میبرند، ما نیز به خدا پناه میبریم. آنچه که شما خواستهاید، رضای خداست، تقرّب به خداست، توفیق عمل برای خدا و توفیق عبودیّت الهی است. آنچه که شما از آن به خدا پناه بردهاید، بندگی نفس است، بندگی هوی است، بندگی غیر خداست، شرک به پروردگار است. ۱۳۷۷/۱۰/۲۸
-
حرکت بابرکت
فرزندان عزیز من! اغلب شما در آن روزها نبودید، آن روزهای سخت و تلخ را ندیدید؛ این دشت زیبا، در یک روزی زیر پای دشمنان شما بود؛ چکمهپوشان رژیم بعثی در همین سرزمینی که مال شماست، متعلق به شماست، آن چنان جهنمی بر پا کرده بودند که انسان از جهات مختلف تأسف میخورد. در ایام محنت جنگ، قبل از عملیات فتحالمبین، بنده از این منطقهی شمالیِ مشرف بر این دشت، این چشمانداز وسیع را دیده بودم؛ این خاطره از یاد من نمیرود که نیروهای دشمن در این سرزمین پهناور با چندین لشکر در اینجا متفرق بودند. آن کسی که کشور شما را نجات داد، همین جوانهای فداکار و مبارز بودند؛ همین بسیج، همین ارتش، همین سپاه، همین رزمندگان فداکار. آنچه مهم است این است که ملت ایران، سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرد. من از این حرکت راهیان نور که چند سال است بحمداللّه روزبهروز هم در کشور توسعه پیدا کرده بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱
-
برگی از خاطرات
کرسی نمایندگی
27 بهمن ماه 1358 حضرت آیتالله خامنهای در انتخابات نخستین دورهی مجلس شورای اسلامی اعلام نامزدی کردند. ایشان در این انتخابات از سوی چندین سازمان و گروه اسلامی مورد حمایت قرار گرفته و با کسب بیش از یک میلیون و چهارصد هزار رأی، از حوزهی انتخابیهی تهران وارد مجلس شدند. ایشان به عضویت کمیسیون امور دفاعی درآمده و به ریاست آن انتخاب شدند. در مدت ریاست ایشان، طرحها، لوایح و موضوعات متعددی در کمیسیون امور دفاعی بررسی شد که از مهمترین آنها میتوان ادغام سازمان بسیج مستضعفین در سپاه پاسداران، مسئلهی کردستان، مسائل مرزی، مسئلهی بلوچستان و سازماندهی نوین ارتش را نام برد. از مواضع مهم حضرت آیتالله خامنهای در دورهی نمایندگی نیز میتوان به صحبتهای مهم و مستند ایشان در موافقت با طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر برای ریاستجمهوری اشاره کرد. آیتالله خامنهای در جلسهی بررسی کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس، چهارده دلیل برای عدم کفایت سیاسی او برشمردند از جمله: عدم احترام به نهادهای قانونی، استفاده از هر ابزاری در مقابله با مخالفان، راستگو نبودن، رعایت نکردن حیثیت جمهوری اسلامی در خارج از کشور، بهکارگیری مشاوران بدنام و مشکوک، افشای اسرار اقتصادی کشور، ایجاد تشنج در کشور پیش از جنگ و حرکت به سمت قدرت مطلقه و استبداد. با انتخاب آیتالله خامنهای به مقام ریاست جمهوری در مهر ۱۳۶۰ ایشان قوهی مقنّنه را ترک گفتند.
-
برگی از خاطرات
پنجرهای رو به آسمان
قوام حیات معنوی انسان به تذکر و توسل و خشوع و ذکر است که در مساجد الهی، در جایگاههای عبادت، برای انسان فراهم است، مخصوصاً آن مراکز و مساجدی که نشانهای از اولیاءالله در آنها هست. جایی که انسان میداند یا ظنّ به این دارد که مورد توجه اولیای الهی است، طبعاً معنویت آن مکان بیشتر است و مسجد مبارک جمکران جزو این گونه مراکزی است که توجه به خدای متعال و تذکر و خشوع و تضرع در آن برای انسان فراهمتر است. خوشبختانه امروز این مرکز مورد توجه مردم است؛ قدیم اینجور رایج و متداول نبود. حاکمیت، حاکمیت فضای معنوی نبود. یکی از عیوب حاکمیت دستگاههای سیاسی غیردینی و غیرمعنوی همین غفلت است؛ مردم از ارزشهایی که دم دست آنها است و میتوانند استفاده کنند، غافل میمانند. وقتی حاکمیتِ مسلط و محیط بر جامعه، یک حاکمیت معنوی و دینی بود، یک خاصیت طبیعی آن همین است که معنویات رواج پیدا میکند. این چیزی است که امروز اتفاق افتاده. نه اینکه امروز گناه نیست، آدم بد وجود ندارد یا آدم بیتوجه و غافل وجود ندارد؛ چرا، لکن فرق است بین اینکه فضای عمومی جامعه، فضای معنوی باشد، معنویات به عنوان یک ارزش مطرح باشد در جامعه و اینکه معنویات به کلی مغفول یا ضدّارزش باشد. باید این فضا را قدر دانست. ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
-
برگی از خاطرات
پیروزی نزدیک است
اسقف کاپوچی، دانشمند و راهب مسیحی از حامیان فلسطین و دارای روابط خوب با جمهوری اسلامی بود و بارها از سوی رژیم صهیونیستی به تبعید و زندان محکوم شده بود. او در سال 1343 به عنوان اسقف قدس انتخاب شد. کاپوچی به خاطر مبارزه در جهت آزادی قدس، چهار سال زندانی، شکنجه و سپس تبعید شد. او که چند روزی بعد از ورود امام خمینی(ره) به کشور برای دیدار با ایشان به ایران آمد، این دیدار را اینگونه روایت کرده است: از آمدن امام خمینی(س) به تهران، بیش از پانزده روز نگذشته بود که اجازهی رسمی دیدار با ایشان را دریافت کردم. بعد از ورود به ایران به سوی منزل امام حرکت کردیم. ایشان مرا به گرمی در آغوش گرفت و روبوسی کرد. امام برای بیان عطوفت صادقانهاش به این آیه قرآن اشاره کرد: «مسیحیان را پرمحبتترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت.» کاپوچی همچنین در روز ۵ اسفند ۱۳۶۰ با آیتالله خامنهای، رئیس جمهور وقت ایران دیدار داشت.
-
برگی از خاطرات
خونی که در رگ ماست
بیستونهم شهریورماه 1394 بود. یک دیدار خاص با جانبازهای قطع نخاعی و بالای ۷۰ درصد. دستهی ۴۹نفرهی جانبازهای قطع نخاعی و بالای ۷۰درصد که همزمان چشمها و یک یا دو عضو بدن خود را از دست دادهاند، مشتاقِ دیدارِ رهبرِ انقلاب هستند. آمدنِ آقا نزدیک است که یکی از جانبازان میگوید: «سلامتی بزرگ جانبازِ انقلاب صلوات». آقا واردِ حسینیه میشوند؛ میروند سراغِ اولین تخت که جانبازِ ۷۰درصد نخاعِ گردنی است. 28سال است که در این شرایط زندگی میکند و هنوز هم بشّاش و باروحیه است. جانباز بعدی هم بیشتر از ۲۸سال است که جانباز شده. آقا با او آذری صحبت میکنند: «زنجانلی سان؟!» آقا او را و همه را مثلِ هم، ممتد بوسهباران میکنند. بیشترشان برای دیدنِ آقا ذوق دارند و مثلِ باران میبارند. آقا از همسرهایشان میپرسند؛ از مادرها هم و از بچهها. آقا در سخنرانیشان هم به این نکته اشاره میکنند: «این خانمهایی که بهعنوان همسر، پذیرای رنج شما هستند به معنای واقعی کلمه ایثارگرند. رنج مریضداری از رنج مریضی اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.» یکیشان میگوید: «کربلای ۵ نخاعی شدم و در عملیات بدر چشمم را از دست دادم». جانباز دیگری دو چشم و دو دست ندارد، میگوید که اگر باز هم سلامتی پیدا کند، از کشورش دفاع خواهد کرد. بعد از احوالپرسی و سخنرانی آقا، جانبازها، یکی بیدست، یکی فقط با یک دست، برخی هم با دو دست بریده شده، برخیشان نابینا، و اندکی هم با دو دست شعار میدهند: «خونی که در رگِ ماست، هدیه به رهبر ماست».
-
برگی از خاطرات
محور قیام
با اوجگیری انقلاب اسلامی، ۲۸ تیر۱۳۵۷ شماری از طلّاب حوزهی علمیهی مشهد به ادامهی تبعید آیتالله خامنهای اعتراض و خواستار بازگشت ایشان به مشهد شدند. اما گسترش فعالیتهای انقلابی و مردمی آیتالله خامنهای برای ساماندهی مبارزات در ایرانشهر از یک سو، و محبوبیت و نفوذ روزافزون ایشان در میان اقشار مختلف مردم آن سامان از سوی دیگر، مقامات امنیتی را بر آن داشت تا محل تبعید ایشان را به جیرفت که در مقایسه با ایرانشهر دورافتادهتر و دارای محدودیتهای بیشتری بود، تغییر دهند. با گسترش مبارزات مردمی و ناتوانی رژیم در مهار روند انقلاب، آیتالله خامنهای در اول مهر ۱۳۵۷ از جیرفت به مشهد بازگشتند. فعالیتهای مبارزاتی آیتالله خامنهای در مشهد در مدت کوتاه شتاب گرفت و ایشان به همراه آقایان واعظ طبسی، هاشمینژاد و کامیاب، ضمن سازماندهی حرکتها و تظاهرات مردمی، سخنرانیهای افشاگرانهای را در اجتماعات مردم مشهد ایراد کردند. همچنین آیتالله خامنهای در آخرین روزهای آبان همراه با سیدعبدالکریم هاشمینژاد با عزیمت به شهرستانهای قوچان، شیروان و بجنورد و برپایی جلسات سخنرانی به تقویت جریان انقلاب در دیگر شهرهای خراسان پرداختند.
-
در انتظار امام
اعلام تصمیم امام خمینی(ره) برای بازگشت به ایران، رژیم پهلوی را به اقداماتی واداشت که آتش انقلابی مردم را دوچندان نمود. تاریخ اعلامشده، پنجم بهمنماه بود اما خبرها از اعلام نقص فنی هواپیمای عازم پاریس و مسدود شدن باند فرودگاه مهرآباد توسط تانکها و کامیونهای ارتشی رژیم حکایت میکرد؛ سرانجام از تعطیلی کلیهی پروازهای فرودگاه مهرآباد تا سه روز خبر داده شد. روحانیون انقلابی در اعتراض به این حرکت رژیم، تصمیم به برگزاری تحصن در مسجد دانشگاه تهران گرفتند. حضرت آیتالله خامنهای که در آن روزها، عضو شورای انقلاب بودند، در این تحصن حاضر بودند و مسئولیت کمیتهی تبلیغات تحصن را برعهده گرفتند. در نهایت با عقبنشینی رژیم، امام خمینی(ره) روز دوازدهم بهمن 57 وارد ایران شدند.
-
حامی مظلوم
انتشار به مناسبت سالگرد سفر آیت الله خامنه ای به آفریقا
آیتالله خامنهای در دورهی اول ریاستجمهوری به کشورهای سوریه، لیبی و الجزایر و در دورهی دوم به کشورهای پاکستان، تانزانیا، زیمبابوه، آنگولا، موزامبیک، یوگوسلاوی، رومانی، چین و کرهی شمالی سفر کردند. ایشان در گزارش خود به مردم دربارهی سفر به آفریقا گفتند که در این قارّه علاوه بر پیگیری هدف تحکیم روابط، پیام جمهوری اسلامی مبنی بر حمایت قاطع از مبارزه با رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی نیز به گوش مردم منطقه رسانده شد: «ما البتّه به وسیلهی بیانیّه و موضعگیری در سازمانهای بینالمللی و نامهنگاری و فرستادن پیک و پیام اعلام نظر خودمان و موضع خودمان را کرده بودیم، اما لازم بود که بیش از این اعلام موضع بشود و این سفر این کار را انجام میداد که بنده به عنوان نمایندهی ملت ایران و بهعنوان رئیس شورایعالی دفاع یک کشور در حال جنگ، در موقعیت حساس، بهعنوان سفیر انقلاب بروم در پشت مرزها و دیوارهای کشور مظلوم آفریقای جنوبی و آنجا نه یک بار، نه دو بار، بارها فریاد بزنم و بگویم ملّت ایران در کنار مبارزین آفریقای جنوبی که مظلومند قرار دارد و ما با تمام وجود از آنها دفاع میکنیم و حمایت میکنیم.»بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران
-
درایت امام
انتشار به مناسبت انتصاب حضرتآیتالله خامنهای به عنوان امام جمعه تهران در 24 دی ماه 1358
اولین نماز جمعهی تهران در تاریخ پنجم مردادماه سال ۱۳۵۸ به امامت آیتالله طالقانی اقامه شد. اما در فاصلهای کوتاه و در نوزده شهریورماه همان سال ایشان دار فانی را وداع گفت. دومین امام جمعهی تهران نیز آیتالله منتظری بود که در فاصلهی کوتاهی بعد از انتصاب، به قم رفت و از امامت جمعهی تهران استعفا نمود. 24 دیماه 1358 حضرت امام خمینی طی حکمی آیتالله خامنهای را به امامت جمعهی تهران منصوب کردند. انتخاب آیتالله خامنهای که به تازگی چهلسالگی را پشت سر گذاشته بود، برای عدهای سنگین آمد و برخی نیز جوسازیهایی کردند. امّا عنایت حضرت امام به آیتالله خامنهای حکایت از شناخت خصوصیات و ویژگیهایی داشت که در شخصیت سیاسی، فرهنگی و علمی ایشان نهفته بود. این بود که مخالفتها بهزودی با آشکار شدن علم دینی، قدرت تحلیل و قوّت خطابهی ایشان فروکش کرد، برای عموم مردم درایت امام(قدّسسرّه) در حسن انتخاب و انتصاب آیتالله خامنهای برای امامت نماز جمعهی تهران روشن شد و نمازهای جمعه در دانشگاه تهران شکوه و عظمت دیگری یافت.
-
به شما افتخار می کنیم
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت دانشمند هسته ای دکتر مسعود علیمحمدی
به شما افتخار میکنیم آقا در همان روز سیاُم دیماه 1389 که به منزل شهید شهریاری رفته بودند، به منزل یک دانشمند شهید دیگر نیز رفتند: دکتر علیمحمدی. آقا تسلّای خاطری به خانوادهی شهید میدهند: «به مجرد این که شهید روی زمین افتاد، قبل از آنکه به آن دنیا برود، ملائکه به استقبالش میآیند و به او مژده میدهند. او همهی اینها را با همین چشم مادی میبیند. خدا هم همهی گناهانش را میبخشد.»
-
در آغوش پدر
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت مصطفی احمدی روشن
بیستونهم دیماه 1390 بود. علیرضا پسر شهید مصطفی احمدی روشن، هاج و واج مانده بود از حضور این همه آدم در خانهشان.اینقدر بزرگ بود که بداند در چنین موقعیتی پدرش هم باید باشد برای پذیرایی و مهمانداری! و کلافه از همین موضوع میپرسید: «پس بابا کی میاد؟» مادربزرگ علیرضا به او گفت: «بابا را خدا فرستاده مأموریت.»
-
نخبهی حقیقی
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید منصور ستاری
شهید منصور ستّاری حقیقتاً یک نخبه بود؛ هم از لحاظ فکری، ذهنی، علمی و عملیاتی، هم از لحاظ انگیزه و ایمان و حضور در عرصههای دشوار. خداوند انشاءالله شهید ستّاری عزیزمان را با اولیائش محشور کند. یک نمونه از فعالیتهای ارتش، عملیات والفجر هشت است. شهید ستّاری آن وقت افسر فنی بود، در نیروی هوایی، هنوز فرمانده نبود؛ کاری کرد در والفجر هشت که رزمندگان از اروند عبور کردند و رفتند آن طرف اروند و فاو را گرفتند و آن قضایای مهم که واقعاً آن حرکت دنیا را تکان داد. آنجا شهید ستّاری و همکارانش چند شبانهروز خواب به چشمشان نیامد؛ این دستگاههای پدافند را دائماً از اینجا منتقل میکردند به آن طرف، از آنجا منتقل میکردند به این طرف، مدام شلیک میکردند، هواپیما میانداختند و جایشان را عوض میکردند برای اینکه هدف قرار نگیرند؛ کار فوقالعادهای کردند که اصلاً قابل توصیف نیست. ۱۳۹۷/۱۱/۱۹ و ۱۳۹۳/۰۷/۳۰
-
ملیترین و امتیترین
انتشار به مناسبت سالگرد شهادت سردار سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی
ملی ترین و امتی ترین بعضیها سعی میکنند یک دوگانهی ملت و امت درست کنند؛ ریشهی این کار در اختیار دشمن است. در داخل هم گاهی اوقات میبینیم آن کسی که برای امت اسلامی کار میکند، دیگر نگاهش لزوماً به سمت ملت ایران نیست؛ یا به عکس. شهید عزیز ما، شهید سلیمانی، ثابت کرد که هم میتوان ملیترین چهرهی کشور بود، هم میتوان امتیترین چهرهی کشور بود. ملیترین بود؛ از کجا معلوم؟ از تشییع جنازهی او! کدام اجتماع را ما در این سالهای متمادی در دوران انقلاب که دوران اجتماعات عظیم است داریم مثل تشییع دههامیلیونیِ شهید سلیمانی؟ اینها چه کسی بودند؟ ملت، این است دیگر. ملت را در توهمات که نمیشود تصویر کرد؛ ملت این واقعیت موجود است. دهها میلیون نفر این مرد را بعد از شهادتش تشییع کردند؛ پس ملیترین است. امتیترین هم هست به خاطر اینکه مرتباً نام شهید سلیمانی و یاد شهید سلیمانی در دنیای اسلام دارد تکرار میشود، و دائم دارد افزایش پیدا میکند؛ این را انسان دارد مشاهده میکند و میبیند. 1400/10/11
-
مایهی برکت
انتشار به مناسبت سالروز رحلت آیتالله مصباح یزدی
مرحوم آقای مصباح (رضواناللهعلیه) یک خصوصیات منحصربهفردی داشتند که من در مجموعهی فضلای برجستهی قم که از قدیم میشناختیم، و حالا هم بحمدالله برکات بعضیشان ادامه دارد، نگاه میکنم جامع این خصوصیات را کسی مثل مرحوم آقای مصباح مشاهده نمیکنم. علم فراوان، فکر خوب و نوآور، بیان رسا و واضح، انگیزهی تمامنشدنی و بینظیر، خلقیات و رفتارهای شایسته و برجسته، سلوک و معرفت و توجه معنوی و مانند اینها؛ مجموع اینها را واقعاً انسان نمیتواند پیدا کند. اینها در آقای مصباح جمع بود. خب جسم ایشان رفت، حیف هم بود، خیلی حیف بود، یعنی وجود ایشان واقعاً مایهی برکت بود. یکی از کسانی بود که ما در طول عمر دیدیم از دورهی جوانیشان، نه حالا؛ از آن وقت آدم میفهمید ایشان یک مرد متدین، اهل دین و اهل تقوا بودند. از جملهی آن کسانی بود که «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤیَتُه» بود؛ رؤیت ایشان هم آدم را کمک میکرد، پیش میبُرد، به یاد خدا میانداخت. « رهبر معظّم انقلاب ۱۴۰۱/۱۰/۰۵ »
-
کلبهی با صفا
انتشار به مناسبت آغاز سال میلادی جدید
روی دیوار منزل یک مسیحی، فقط دو قاب عکس هست، یکی قاب عکس شهید «روبرت لازار» و دیگری قاب عکس امام و رهبری. ساعت 18:30 پنجم دیماه 1394 است. فقط مادر و دو برادر شهید در منزل هستند. عروسها و نوهها رفتهاند به کلیسا برای مراسم شب تولد عیسی مسیح علیهالسلام. رهبر انقلاب میرسند. مادر با شوق به استقبال میرود و میگوید: «کلبهی کوچکم پر شد. خیلی خوشحال شدم شما تشریف آوردید...» بغض نمیگذارد حرفش را ادامه دهد. آقا طبق معمول از شهید میپرسند. آلفرد(برادر شهید) جواب میدهد: «چند روز مونده بود سربازیش تموم شه. اما قبول نکرده بود برگرده. بعد از قطعنامه شهید شد. همرزمش میگفت تا لحظهی آخر پشت تیربار بود. هرچی بهش گفتن بریم عقب، نیومد...» آقا به مادر شهید اشاره میکنند و میگویند: «پشت این مجاهدت، مجاهدتِ این خانم است.» مادر به زبان آشوری چیزی به پسر میگوید و آلفرد با شک و تردید از رهبر میپرسد: «کیک خانگی میخورید؟» آقا که موافقت میکنند، گل از گل مادر میشکفد. رهبر تکه کیکی میخورند و به اطرافیان میگویند: «خیلی کیک خوشمزهای است، شماها نمیخورید؟» مادر و دو فرزند با هم میگویند: «نوش جان». سینی کیک میرود بین همراهان. آقا طبق معمول بعد از گپوگفت با خانوادهی شهید، اجازهی مرخصی میگیرند و قبل از رفتن، به مادر شهید، پسرها و نوهها هدایایی میدهند.