-
سرمشق؛
فرق جمعه و شنبه
بنده خودم از اول انقلاب تا وقتی که رئیس جمهور شدم، بعد هم تا چند سال، فرقی بین جمعه و شنبه در زندگیام نبود. اصلا جمعه، روزی بود مثل پنجشنبه، مثل شنبه، مثل چهارشنبه، از قبل آفتاب تا پاسی از شب. فقط فرق جمعهی ما با غیرجمعه این بود که جمعه عصر یک ساعت و نیم میخوابیدم، که این خواب هفتهای یک بار، لذت عجیبی هم داشت! مسئولانیکه در این سطوحند، باید اینطوریکار کنند. البته من به همهی مسئولان توصیه میکنم که برای خود، وقتی بهمنظور استراحت و رسیدگی به امور خانواده قرار دهند و حتما به همسر و فرزندانشان برسند و خود را برای تداوم کار، حفظ کنند.
-
به سوی نور
پویش تولیدات رسانهای با محوریت کتاب تفسیر سوره حمد ویژه ماه مبارک رمضان
-
حرکت بابرکت
فرزندان عزیز من! اغلب شما در آن روزها نبودید، آن روزهای سخت و تلخ را ندیدید؛ این دشت زیبا، در یک روزی زیر پای دشمنان شما بود؛ چکمهپوشان رژیم بعثی در همین سرزمینی که مال شماست، متعلق به شماست، آن چنان جهنمی بر پا کرده بودند که انسان از جهات مختلف تأسف میخورد. در ایام محنت جنگ، قبل از عملیات فتحالمبین، بنده از این منطقهی شمالیِ مشرف بر این دشت، این چشمانداز وسیع را دیده بودم؛ این خاطره از یاد من نمیرود که نیروهای دشمن در این سرزمین پهناور با چندین لشکر در اینجا متفرق بودند. آن کسی که کشور شما را نجات داد، همین جوانهای فداکار و مبارز بودند؛ همین بسیج، همین ارتش، همین سپاه، همین رزمندگان فداکار. آنچه مهم است این است که ملت ایران، سالهای پرمحنت، ولی پرافتخار دوران جنگ تحمیلی را هرگز از یاد نبرد. من از این حرکت راهیان نور که چند سال است بحمداللّه روزبهروز هم در کشور توسعه پیدا کرده بسیار خرسندم و این حرکت را حرکت بسیار بابرکتی میدانم. ۱۳۸۹/۰۱/۱۱
-
گامهای رسیدن به ایران جوان
توضیحی ازدکتر فائزه عظیم زاده پژوهشگر و عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) درباره نگاه رهبر معظم انقلاب به مسئله جمعیت و جوانی و ازدیاد نسل
-
عالم خدوم
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت آیتالله امامی کاشانی. حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت عالم بزرگوار مرحوم آیتالله آقای حاج شیخ محمد امامی کاشانی رحمتاللهعلیه را تسلیت گفتند.
-
سرمشق ؛
به فکر یاران
سید عباس موسوی قوچانی یکی از شاگردان آقا در سلول کناری ایشان زندانی بود. او را به طور وحشیانه و بیسابقه شکنجه میکردند. آقا میگوید: «با هر نالهای که میکرد، دلم آتش میگرفت. تنها تسلای خاطر موسوی بعد از برگشتن از اتاق شکنجه، آیاتی از قرآن بود که برایش تلاوت میکردم. او به خاطر زخمهای شکنجه روی زمین به صورت نشسته میخزید. بعدا که او را به سلولهای مقابل بردند و از هم دور شدیم بعد از دستشویی رفتن، به بهانهی تیمم خودش را به سلول من نزدیک میکرد و با آهنگی شبیه دعا خواندن به زبان عربی با هم صحبت میکردیم. سعی میکردم با سخنانم روحیهاش را تقویت کنم. این ترفند از جانب او بارها تکرار شد.»